شناسهٔ خبر: 36957 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

نیم‌­نگاهی به فهم اندیشه سیاسی در ایران معاصر؛

قصه تاریخ اندیشه سیاسی و روش‌­های فهم آن

اندیشه سیاسی کارورزان این اجتماع به اصطلاح علمی، حتی تصویر و درک روشنی از خود مسئله روش‌­های فهم و شناخت اندیشه سیاسی ندارند. برای فهم بهترِ مسئله مذکور لازم است تا میان دو امر تمییز قائل شویم: تمییز بین روش‌­های شناخت اندیشه سیاسی و ارزیابی­‌های این روش‌­هاست. تمییز اول مرتبط با مسئله «فهم» (understanding) و تمیز دوم مرتبط با مسئله «ارزیابی» (evaluation) است.

فرهنگ امروز/ محمد عبدالله‌پور*:

 

تاریخ اندیشه­ سیاسی، به عنوان یکی از حیطه­‌های مطالعه، همواره در کشورمان مورد توجه خواص و عوام بوده است. این توجه واجد چند دلیل مهم است: یکی، به دلیل قدرت و نفوذ تفکر به طور کل و دیگری، به دلیل علاقه­ به فهم و شناخت از خویشتن خویش به طور خاص است. هرچند هر از گاهی آن حالت وابسته پیدا نموده به­ گونه­‌ایی که هیبت و هیمنه شخص مفسر و مورخ چنان عظیم بوده که اندیشه مولف و اندیشمند در ذیل خوانش‌­های مفسر و مورخ مذکور معنا و هستی­ یافته است. این هستی ­­یافتگی به معنای وابسته ­بودگی اندیشه به خوانش‌­ها، تفکر و شخصیت مفسر است. در مقابل، دو دلیل اول، یعنی قدرت اندیشه و شناخت­‌شناسی، اشاره به استقلال­‌بودگی اندیشه از خوانش­‌های مفسر و حتی شخصیت­ مولف دارد. افزون بر مسئله توجه و علاقه، این حیطه با موضوعات، روش­‌های شناخت و مسائل خاص خویش نیز دست به گریبان بوده، لوازم و عناصری که خود باعث تمیز حیطه مذکور با حیطه­‌های دیگر شده است که در ذیل تاریخ فکری قرار می­‌گیرند. قبل از پرداختن به تاریخ فکری و ایضاح آن لازم است تا لفظِ تاریخ کمی تشریح گردد.

در بادی امر برای فهم بهتر ِلفظ تاریخ لازم است تا دو معنای خاص آن یا دو لفظ مرتبط بدان را از هم تمیز نمائیم. در خصوص واجدبودگی دو معنا برای لفظ مذکور، باید خاطر نشان ساخت که برخی متفکرین بر این نظرند که لفظ تاریخ می‌­تواند دو معنای متمایز داشته باشد: یکی به آنچه در گذشته تاریخی واقعه­ شده اشاره دارد و دیگری، به معنای نحوه مطالعه گذشته­ است. اما در مورد دو لفظ هم­‌معنا باید گفت که باید میان لفظ­ «تاریخ» (History) و لفظ «گذشته» (Past) تمیز قائل شد. لفظ تاریخ به مجموعه‌­ایی از شرح­‌ها، توصیف­‌ها، تبیین­‌ها، روایت­‌ها و غیره اطلاق می­‌گردد که در مورد­ گذشته‌­اند. در حالی­‌که، لفظ گذشته آن­ چیزی است که در بستر زمانی و مکانی خاص واقع­ شده، بی­‌آنکه خویش درصدد شرح، توصیف‌­ها و غیره باشد. بنابراین، آن موضوع حیطه­‌ایی به نام تاریخ است. این تمایز در زبان علمی است، اما در زبان روزمره و جهان‌­زندگی این دو لفظ یا دو معنا به جای یکدیگر به کار برده می­‌شوند. برای مثال، وقتی در زبان روزمره گفته می­‌شود که واقعه الف در تاریخ ب واقع شده است. در این هنگام مراد همان زمان گذشته یا وقایعی است که در گذشته رخ­داده نه شرح‌­ها و توصیف­‌هایی که از گذشته در قالب شناخت نظری یا رشته علمی به نام تاریخ مفصل­بندی شده­‌اند. این تمیز میان الفاظ و معانی فوق، تمیزی است که در میان خواص و اجتماع علمی رایج است نه عوام.

این لفظ وقتی با صفتی همچون فکری منجر به خلق اصطلاح تاریخ فکری (Intellecutul history) می­‌شوند آنگاه مسائلی عدیده از این دست رخ دهند که: تاریخ فکری به چه معناست؟ آیا می­‌توان از آن یک معنای عام و کلی دریافت نمود که کاروزان و اندیشمندان اجتماع علمی در موردش اجماع نمایند؟ حیطه­‌های ذیل آن کدامند؟ و غیره. این مسائل خود تبدیل به مباحثه و مناظره میان اندیشمندان مختلف در جهان انگلیسی زبان شده است. اما آنچه در کل از این مباحث استنباط می‌­شود این­که برخی­‌ها میان تاریخ ­فکری و تاریخ ایده­‌ها (Ideas) -­که آرتور لاوجوی در نیمه اول قرن بیستم آن را ابداع نمود-­ تمیز قائل شده و برخی دیگر آن را به جای یکدیگر به کار می‌­برند. یا این­که برخی دیگر درصدند تا میان تاریخ فکری و تاریخ فرهنگی (Cultural history) تمایز قائل شوند. هرچند در این تمیز و نیز مورد قبلی به دلیل ایهام‌­بودگی در زبان، شاهدیم که این اصطلاحات در برخی اوقات به جای یکدیگر به کار برده می­‌شوند. اما با تسامح می­‌توان مهم­ترین­ حیطه­‌های تاریخ فکری را فلسفی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، علمی و غیره دانست که هرکدام به موضوعات و مسائل خاص می­‌پردازند. در این میان اندیشه سیاسی نیز به عنوان یکی از حیطه­‌های مهم در تاریخ فکری قلمداد می‌­شود ـ­البته مباحثات اخیر در غرب باعث شده تا اندیشه سیاسی میان تاریخ فکری و تاریخ­ ایده­‌ها در فراز و فرود باشد.

این فراز و فرودها زبانی سبب شده که اندیشه سیاسی در تاریخ فکری به عنوان نظریه سیاسی یا فلسفه سیاسی مطرح شود. چون برخی صحبت از تاریخ اندیشه سیاسی، برخی دیگر سخن از نظریه سیاسی و در نهایت، برخی نیز از فلسفه سیاسی به میان می‌­آورند. گرچه میان این سه تفاوت ماهوی وجود داشته، ولی به دلیل ایهام­‌بودگی واژگانی در زبان شاهد شکل­‌گیری نگرش­‌ها و رهیافت­‌های متفاوت بدان هستیم. در برابر، برای ایضاح تاریخ­ فکری به واحدهای­ سازنده­‌اش می­‌توان میان دو وجه اندیشه­ و واقعه­‌بودگی تمیز قائل شد. این تمیز برای فهم­ بهتر تاریخ اندیشه از تاریخ تحولات است که با وقایع و رخداد­ها سر و کار دارد. اندیشه حاصل تفکرِ اندیشمند در مورد مسائل مختلف بوده که در حیطه­ای خاص در زمان گذشته رخ داده است. اندیشه گذشتگان توسط خود آنها در کتب و رسائل­شان ضبط و ثبت شده بی‌­آنکه آیندگان در تصنیفش دخل و تصرفی داشته باشند. هرچند برخی اندیشه را مرتبط با مسائل «دانمی» دانسته که در گذشته رخ­داده و برخی دیگر، آن را مرتبط با مسائل «خاص» می­دانند که در زمان و مکانی خاص واقع ­شده است. صرف­نظر از این دو نگرش، فراتاریخ­‌بودگی یا تاریخ­مندی اندیشه، درکِ اندیشه زمانی حاصل می‌­شود که آن را از وقایع و تاریخ­ش تمیز دهیم.

وقایع یا واقعه (event) را چیزی نامیده­‌اند که رخ می­‌دهد یا وقوع چیزی که در یک زمان و مکان مشخص رخ می­‌دهد در وقوع این امر آدمی می‌­تواند نقش یا فاقد نقش باشد. گرچه عمل رخ­دادگی می‌­تواند خود معلول علت­‌های پیشین یا خود علتی برای معلول­‌های آتی باشد. اما مسائلی که در این خصوص مطرحند این­که آیا آنها صرفاً به سان وقایع فیزیکی (Physical event) می‌­مانند که آدمی در آن نقشی ندارد یا وقایع انسانی و اجتماعی‌­اند که کنش‌­ورزی آدمی در ایجاد آنها دخیل است؟ مسئله دیگر این­که وقوع وقایع امری امکانی است یا دارای علت و علل مشخص؟ در ارتباط با مسئله اول، برخی بر این نظرند که وقایع از جنس وقایع فیزیکی­‌اند و آنچه مهم است این­که نه عاملی انسانی در وقوع وقایع و نه وقایع­‌نگار هیچ دخل و تصرفی در آن نداشته است. همچنین، آنچه اهمیت دارد این­که آن را به سان یک عمل یا حرکت فیزیکی بدانیم که فاقد معنا و مراد است. در برابر، برخی دیگر بر این نظرند که وقایع واجد معنا و مرادند و آدمی در وقوع آنها نقشی­ اساسی دارد. در این دیدگاه، وقایع مذکور قابل تقلیل به وقایع جهان فیزیکی و طبیعی نیست. در خصوص مسئله دوم، برخی بر این نظرند که وقوع­‌یافتگی وقایع می‌­تواند مبتنی بر قصدها و انگیزه‌­های پیشینی باشد یا وقوع آن مبتنی بر علت‌­های مشخص –به تعبیری درست­‌تر دلایل مشخص‌­تر-­ باشد. برخی دیگر بر این نظرند که وقایع حالت امکانی داشته و نمی­‌توان برای آن علل یا دلایلی خاص احصاء نمود فقط می­‌توان معانی که آنها برای افراد دارند صحبت نمود.

با این تفاسیر، واقعه نه تنها در ماهیت خویش از اندیشه متمایز است بلکه در شیوه­ نگارش­ش نیز شکافی ژرف وجود دارد. شیوه­‌ای که در تاریخ­نگاری رویدادها به کار برده­‌شده و به وقایع­‌نگاری نیز شهرت یافته­، همانا استفاده از «روایت­گری» است. شیوه مذکور بر این مفروض استوار است که وقایع و رویدادهای گذشته امر روایت­مند بوده که دارای آغاز و انجام در سیر تاریخی خویش­‌اند. این روایت‌­ها اولاً در پی ایضاح­ زمان­مندبودگی، یعنی کرونولوژیک‌بودگی، واقعه مربوطه هستند درثانی، آنها با واقعیت­های تاریخی سر و کار داشته و نه واقعیت‌­های اسطوره‌­ای که در قالب داستان طرح می­‌شوند. در مقابل، شیوه‌­ای که در اندیشه‌­نگاری به کار برده شده است همانا «تفسیرگری» است. شیوه مذکور نیز بر این مفروض استوار شده که اندیشه گذشتگان را می­‌توان در قالب تفسیر و نه روایت توضیح داد با این آگاهی که در تفسیر اندیشه نباید دچار نابهنگامی شد، یعنی از اندیشه­ الف که در زمان الف واقع­‌شده را برای تفسیر آنچه در زمان ب و اندیشه ب واقع شده به کار برد یا بالعکس. تفسیر مذکور می‌­تواند بر اساس رهیافت­‌هایی که نسبت به تاریخ اندیشه در غرب وجود دارد حالتی «زمینه‌­ای» یا «فلسفی» بیابد. بنابراین، اندیشه به لحاظ موضوع و روش با واقعه­ در تمایز است، گرچه هر واقعه‌­ای می­‌تواند معنا و مرادی خاص داشته باشد البته امری که جمع و نه فرد در رخ­دادگی آن نقش داشته‌­اند.

روش‌­های فهم و شناخت اندیشه سیاسی در غرب، امروزه به دلیل چرخش­‌های صورت­ گرفته همچون چرخش‌­های «زبانی»، «زمانی»، «خطابی» و غیره، در ذات خویش دچار کثرت شده است. کثرت روش‌­های شناخت در سنت­‌های فکری همچون انگلیس، آمریکا، آلمان و فرانسه منجر به تفسیرهای مختلف و گاهاً بدیع از اندیشه گذشتگان شده است. در مقابل، در ایران در تاریخ­نگاری و فهم اندیشه گذشتگان، چه شرق و چه غرب، شاهد دو نوع فعالیت هستیم: یکی آن دسته از مورخین و مفسرینی که خود توانسته­­ رهیافتی با جرح و تعدیل­‌های نظری برای تفسیر اندیشه خلق کنند و دسته دیگر، به رهیافت­‌های نظری و رویکردهایی که در سنت­‌های فکری دیگر وجود داشته توسل جسته­‌اند. حاصل این دو فعالیت خلق تفسیرهایی مرتبط با اندیشه گذشته است که تفسیرهای حاصل از روش‌­های فهم نوع اول نسبت به نوع دوم دارای بدیع‌­بودگی است. هرچند فعالیتی دیگر نیز یافت می­‌شود که به دلیل اعتقاد ضمنی به «مشاهدات خنثی» از خلق یا توسل به روش­‌های شناخت طفره رفته­‌اند. آنان نه تنها عَلم مخالفت با روش‌­های فهم را برداشته­ بلکه خود تبدیل به سمبل ساده‌­سازی پدیده‌­ها و روش­‌های فهم شده­‌اند. به صورتی­‌که، عدم شناخت مسائل روش­‌شناختی در اندیشه سیاسی آنان را وادار به حذف مسئله و پاک­ نمودن صورت مسئله کرده است. این نوع نگاه در بطن خویش نشان از بیماری شناخت دارد که در میان برخی­ از پژوهشگران به صورت مزمن پیدا می­شود، بیماری که حتی به حیطه ترجمه نیز تسری یافته است.

دلیل این امر من اظهر شمس است، چون مسئله شناخت و روش‌­های فهم اندیشه خود به میل شخصی تقلیل­‌یافته است. در این میل­‌گرایی تفسیرهای متناقض و ترجمه­‌هایی مهمل، از نوع فعالیت سوم که در بالا ذکر شد، در حیطه اندیشه به وفور و در حیطه وقایع به اندک یافت می‌­شود. میل­‌گرایی مذکور حاصل دو امر است: یکی، ساده­‌سازی و دیگری، نفی‌­انگاری. ساده­‌سازی بر این اشاره داشته که آثاری در  اجتماع علمی در حیطه روش‌­های فهم و شناخت اندیشه به نگارش درآمده از چنان ضعف علمی برخوردار بوده‌­اند که اصل موضوع را از حیز انتفاع ساقط نموده است. از سوی دیگر، ساده‌­سازی با این هدف است که فعالیت­‌های نوآورانه‌­ایی که در نوع اول صورت گرفته، هرچند به غایت قلیل است، مورد نفی یا هجمه واقع شود. نفی‌انگاران با ذهنیتی سیاه و سفید نه در پی کاربست روش­‌های شناخت و نه درصدد شناخت خود روش‌­های مذکورند. آنان یا در پی دفاع از روش­‌هایی هستند که ساخته و پرداخته ذهن­‌های فردی­ است و هیچ ما به ازاء بیرونی ندارد یا در پی نفی روش‌­های شناختی­‌اند که حاصل تلاش‌­های اجتماع علمی در حیطه تاریخ­نگاری اندیشه سیاسی بوده است. این مخالفت­‌ها و نفی­‌ها به گونه­‌ای بوده که عدم تمیز میان مسائل روش‌­شناختی و مسائل کاربست آنها سبب شده است تا گاه احکامی متناقض و مهمل در مورد تفسیرهایی صادر کنند که آنها به لحاظ علمی دارای مبنای روشی و شناختی مناسبند. 

کارورزان این اجتماع به اصطلاح علمی، حتی تصویر و درک روشنی از خود مسئله روش‌­های فهم و شناخت اندیشه سیاسی ندارند. برای فهم بهترِ مسئله مذکور لازم است تا میان دو امر تمییز قائل شویم: تمییز بین روش‌­های شناخت اندیشه سیاسی و ارزیابی­‌های این روش‌­هاست. تمیز اول مرتبط با مسئله «فهم» (understanding) و تمییز دوم مرتبط با مسئله «ارزیابی» (evaluation) است. در مورد اول، مسئله بر سر این است که «چگونه می­توان به فهمی بسنده و مناسب از اندیشه سیاسی که در گذشته تاریخی واقع­ شده رسید؟»، اما در مورد دوم، مسئله بر سر این است که «چگونه می‌­توان به ارزیابی بسنده از روش‌­های شناخت رسید که در تفسیر اندیشه سیاسی به کار برده شده‌­اند؟» هرچند این دو مسئله در ذیل حیطه شناخت مطرحند: یکی مسئله روش‌­های شناخت و دیگری مسئله ارزیابی روش‌­های مذکور است البته ارزیابی تفسیرهای نیز مطرح است و آنها در ذیل همین ارزیابی روش‌­ها قرار می­‌گیرند نه اینکه به تنهایی خود به عنوان یک حیطه مجزا شناخته شده، آن چیزی که در ایران امروزین رخ داده است. در کلیت امر، هر دو این مسئله از مسائل جدی و بنیادین در فهم تاریخ­نگاری اندیشه سیاسی قلمداد می‌­شوند، مسائلی که امروزه دستخوش میل­‌های شخصی کارورزان مذکور شده است. پس، وقتی مسئله شناخت به مسئله میل­ و امیال شخصی تبدیل شد و در این وضعیت، هر کارورزی، چه در امر تفسیر و چه در امر ترجمه، به خود چنین اذنی قائل شده که بی آنکه به شناخت مسائل مربوطه برسد می­‌تواند بر اساس امیال شخصی در مورد روش‌­های شناخت یا تفسیرهای که حاصل آن است به قضاوت بنشیند و حکم به تکفیرش بدهد. این امر حکایت از قصه پر غصه­‌ای دارد که در آن مسائل و واقعیت‌­های پیچیده در حیطه شناخت به ذهن­‌های بسیط تقلیل داده که در نهایت، تقلیل مذکور به چاه ویل نفی فرو افتاده است.

 

* عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه باهنر کرمان

 

 

 

نظرات مخاطبان 0 3

  • ۱۳۹۴-۰۶-۰۷ ۱۹:۵۱محمد علی 1 3

    این همه کلی بافی به چه درد می خورد؟ کارورزان این اجتماع که نویسنده مقاله دارد قصه ان ها تعریف می کنند چه کسانی هستند؟ اشکال این نوشته های بی سر و ته که برخی از قهرمانان علوم انسانی برای نشان دادن خود می نویسند این است که کلی توهم علم ایجاد می کند و وقت خواننده را تلف می کند. بهتر است نویسنده مقاله که درد را می داند نقدی بر یکی از کارورزان بنویسد که ببینیم چقدر علم دارد!
                                
  • ۱۳۹۴-۰۶-۰۹ ۱۲:۰۶علی 1 1

    چرا اینقدر سخت و مشکل مینویسیم و جملات ساده ای که در چند گزاره میتوانیم عنوان کنیم بی جایگاه، بی روش و بی اول و اخر مینویسیم. این مقاله بخشی از متن است که برای شما فرستاده شده است به نحوی که اول و اخر ان افتاده است.
                                
  • ۱۳۹۴-۰۶-۱۴ ۱۷:۲۸سروش 0 0

    واقعا بسیار مفید است در صوزت امکان از چهره های غیر ژورنالیستی بیشتر استفاده شود مانند نویسنده این مقاله.
                                

نظر شما